بدون عنوان

محیا ٢٤ آذر اولین بار موهاشو کوتاه کرد

از پنجم دی دست  میزد

تو ده ماهگی میگفتی چیزی ک دستته رو بده مامان میداد بهم

و میگم لالا کن سرشو میذاشت رو بالش ولالا میکرد

تو ده ماهگی بازی کلاغ پر و تامی اسکلت و دالی بازی رو خیلی دوست داشت

و عاشق خوردن نون .

بیست و شش آبان اولین دندوناش دیده شد

محیا جونی از هجده آذر چهاردست و پا رفت

تو ده ماهگی خیلی ایستادن رو دوست داره

ب دیدن تلویزیون خیلی علاقه داره

وقتی خاله سعیده براش شعرمحیاگله رو میخونه دستاشو میبره بالا بشکن میزنه و دست میزنه

عاشق شعر محیا گله محیا گل سنبله محیا

بیست و هشتم دی بای بای کردن رو یاد گرفت

تو ده ماهگی عزیزمن باشنیدن آهنگ میرقصه

وعاشق گرفتن و خوردن مهر

بیست و پنجم دی برا دخترکوچولوم آش دندونی درست کردیم و مراسم گرفتیم

محیا خانومی تو یازده ماهگی خیلی خوب بازی کلاغ پر وحلقه ها و گذاشتن مکعب ها رو هم روانجام میده

محیا جون تو دوتزده ماهگی با موبایل الو میکنه  و وقتی میگی نی نی رو بزن عروسکش رو میزنه بعدش نازی میکنه

نهم بهمن دندونای بالاش دیده شد

و بیست اسفند دوتا دندنای بالا کنار دندون خرگوشیش دیده شد

عزیز من سیزده اسفند ساعت شش بعدازظهر پیش دکتر تقوی گوشش رو سوراخ کردیم

محیا جون وقتی یکسالش تموم شد تو سیزده ماهگی راه افتاد

خیلی جیغ میکشه وعاشق خوردن سیب زمینی سرخ

ماداریم نماز میخونیم مهر رو برمیداره وسجده میره

تو اوایل چهارده ماهگی لپ ما وبچه ها رو میکشید

عاشقه آب بازی میره دم در حمام و میگه اب

عاشق کتاب داستاناش و کشیدن نقاشی وقتی براش نقاشی میکشم بادقت نگاه میکنه

کارتونهایی ک بهش علاقه داره خاله ستاره > نی نی کوچولو > پیام بازرگانی و عاشق دیدن عمو پورنگ

عاشق پیام بازرگانی مخصوصا کرم حلزون و بستنی میرکس اخه عشق خوردن بستنیه و میگه هنی

تو چهارده ماهگی عاشق دست گرفتن خودکار ازم میخواد براش چشم چشم دو ابرو بکشم ونگاه کنه و برام خودکار و دفترچه اش رو میاره میگه جش جش

وقتی ناراحت میشم میاد منو بغل میکنه و میبوسه من عاشق بغل کردنشم و میگه ابوس

تا خودکار گیر میاره دست و پاهاشو خط خطی میکنه

ازش وسایلی رو ک بخوام میاره مثل توپ   بادکنک  و اسباب بازیهاش

وقتی تلویزیون پرنده نشون میده بهش اشاره میکنه و میگه جوجوک

وقتی شیر میخواد سینه هام رو نشون میده میخنده و باذوق میگه جی جی

اعضای صورت رو هم بلده چشم ابرو بینی دهان و گوش ها

عاشق خوردن آب خیلی اب میخوره و میگه اب بده

وقتی دارم سیب زمینی سرخ میکنم میاد پیشم و میگه ننی

یکسره کارش اینه بیاد اشپزخونه در یخچالو وا کنه خرابکاری کنه و درهای کابینت رو باز کنه ظرفها رو بریزه بیرون چندتایی هم شکونده

براش عینک گرفتم میزنه ب چشمش و میذاره بالای سرش خیلی عینکشو دوست داره

عاشق بادکنک و باد کردن نایلون فریزر

اردیبهشت ماه دخترم  بردیمش مشهد پیش امام رضا <ع>

برام خونه رو جارو میزنه

عاشق وسایل ارایشی  مخصوصا لاک   برام لاکهاش رو میاره میده دستم و پاهاشو میاره بالا

صدایی از بیرون بشنوه بادست نشون میده و میگه هه هه

میگم ساعت چنده مچ دستشو نگاه میکنه میگه ده ده

میگم محیا کجاست عکسای رو دیوارشو نشون میده و براشون بوس میفرسته

دندونای اسیاب بالا قبل تیر دراومد مامتوجه اش نشدیم

دندونای  اسیاب پایین در تاریخ دوم تیر دیده شد

هاپو میگه هاپ هاپ جوجه میگه جیک جیک رو بلده

موز رو نشون میده میگه مو

خیلی میگه کانجی کوجی همه میگن میگه کنجد